نام رمان : تحت پوشش (underCover)

نویسنده : دیمن کاربر انجمن نودهشتیا

حجم کتاب : ۳٫۷ (پی دی اف) – ۰٫۳ (پرنیان) – ۰٫۹ (کتابچه) – ۰٫۲ (ePub) – اندروید ۰٫۸ (APK)

ساخته شده با نرم افزار : پی دی اف ، پرنیان ، کتابچه ، اندروید ، ePUB ، APK

تعداد صفحات : ۲۷۸

خلاصه داستان :

راستش در شهر به وحشی بودن معروفم !
همانند یک اسب سرکش و نافرمان که همه از دستش کلافه شده اند !
اما نمیدانم چرا وقتی چشمان تو را میبینم ، نا خودآگاه تسلیم میشوم !
این طعم عسلی نگاهت است که مرا رام میکند . . .


قالب کتاب : PDF (مخصوص کامپیوتر) – JAR (جاوا) و ePUB (کتاب اندروید و آیفون) – APK (اندروید)

پسورد : www.98ia.com

منبع : wWw.98iA.Com

با تشکر از دیمن عزیز بابت نوشتن این رمان زیبا .

 

دانلود کتاب برای کامپیوتر (نسخه PDF)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه پرنیان)

دانلود کتاب برای موبایل (نسخه کتابچه)

دانلود کتاب برای موبایل اندروید و آیفون (نسخه ePUB)

دانلود کتاب برای اندروید (نسخه APK)

 

قسمتی از متن رمان :

-همه چی رو برداشتی؟ پاسپورت…شناسنامه… گوشی…لنزهات…یه وقت چیزی جا نذاری که خودت لنگ می مونی..
داشتم چپ چپ نگاش میکردم که گفت: چته بازم اخلاقت خوش شد
اهسته زمزمه کردم :مگه تو برام اخلاقم گذاشتی.. فکر کنم شنید اخه یهو اخماش رفت تو هم …اوه اوه داره میاد سمتم جان خودم اصلن قول نمیدم درگیر نشم همینطور که گارد گرفتم انگشت اشارمو میگیرم سمتش میگم :
-جان خودم …اهورا اگه یه قدم دیگه بیایی جلو میزنم داغونت میکنم فاصله تو حفظ کن… هنوزم داره میاد
بمیری که تهدید روت اثر نداره هنوز داره میاد جلو اونم با یه کوه اخم…. منم اخمامو میکشم تو هم که میگه :
-ببین آراه …برای بار اخر میگم درسته تو از همه نظر تو پوششی واماده اما یادت نره شاهرخ ادم زرنگیه …هیچ دلم نمیخواد مث دفعه قبل تو دردسر بیفتی…
- با این حرفش انگار خاطره اخرین کارمون پیش چشمم زنده شد … اخی اهورا داره چی مگه…
اصلا یادم نمیره … قضیه برای۱ سال پیشه ..زمانی که تازه فارغ التحصیل شدم .فوق لیسانسم رو تو مهندسی نرم افزاری تو سن ۲۰ سالگی گرفتم وچون جزء نوابغ بود م ازطرف اهورا که سرهنگ ستادمبارزه با جرائم اینترنتی بود کلاسهایی گذروندم که فقط برای خواص برگزار میشد وبعد هم شدم جزیی از سازمان …البته وقتی اهورا از اونجا منتقل شد به بخش مبارزه با مواد منم خودمو کمرنگ کردم وفقط فعالیتم محدود بود به کارایی که گاه وبی گاه اهورا ازم می خواست …
.یه روز صبح زمانی که هنوز اهورا تو ستاد بود بهم زنگ زد گفت یه کسی بخش امنیتی بانک مرکزی رو هک کرده پرونده اش زیر دست منه هیچ سر نخی نداریم …اگه نتونم این گندو جمعش کنم از ترفیع خبری نیست..
پوووووفی کردم وگفتم :سر صبحی خبر خوش اوردی یکی دیگه چپاوول میکنه من بدبخت باید بی خواب بشم …اخه تو اون خراب شده هیچکی نیست اول صبحی یقه ی منو گرفتی…
اهورا تقریبا هوار کشید که خواب قشنگ از سرم پرید.. اهورا:.مگه نمیشنوی چی مییییییگم من اعصاب ندارم اراه یا همین الان پا میشی میایی ستاد یا میدم کت بسته بیارنت فقط تا ۷۲ ساعت وقت دارم…..